سفارش تبلیغ
صبا ویژن



دوستت دارم... - سکـــوت






درباره نویسنده
دوستت دارم... - سکـــوت
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اسفند 89


لینک دوستان
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
در انتظار آفتاب
###@وطنم جزین@###
افســـــــــــونگــــر
سکوت ابدی
چلچراغ شهادت
پاتوقی برای ایرونی ها
خاطرات دکتر بالتازار
یه دلتنگی-یه دلنوشته-یه عکس-یه عاشق
.: شهر عشق :.
قاصدک ولایت
ایران اسلامی
منطقه آزاد
محمدمبین احسانی نیا
رازهای موفقیت زندگی
کلبه تنهایی
عشق
♥Deltangi
مهاجر
غزلیات محسن نصیری(هامون)
... یاس ...
اینجا همه چی در همه
هیئت
اسمان
لاهوتیان
عدالت جویان نسل بیدار
تنهاترین
شعر دل
دیار برف
عشقولانه،رومانتیک، هم نفس بی نفس، فرشته کوچولو
مهندسی پیوند ارتباط داده ها ICT - DCL
ASIAN MARADONA
علی
خسته ام
از یک انسان
طراحی نقشه های ساختمانی
...دختر روستا...
قلب شکسته
نوجوونی از خودتون
.....خداحافظ رفیق
ME&YOU
سلام خوش امدید
بسوی ظهور
من وتو
نفس رضا...
چیزهای جالب
* امام مبین *
خاک پای کوه
عروسک
راه آسمان
زمزمه یهدایت
شهدا شرمنده ایم
فراموش شده
پایوند
گلبرگ
دهاتی
دهکده عشق
اینجا،آنجا،همه جا
وبلاگ صدف= عشق طلاست
عشق نردبانی برای لمس رویا ها
تنهایی من
زنگ تفریح
عشق صفا صمیمیت محبت
آشنا
ورود ممنوع
دو بال پرواز
اینجا همه چی درهمه
جزتو
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
دوستت دارم... - سکـــوت


لوگوی دوستان












































وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :25086
بازدید امروز : 11
 RSS 

از دل افروز ترین روز جهان،
خاطره ای با من هست.
به شما ارزانی :

 سحری بود و هنوز،
گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود .
گل یاس،
عشق در جان هوا ریخته بود .
من به دیدار سحر می رفتم
نفسم با نفس یاس درآمیخته بود .
***
می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : (( های !
 بسرای ای دل شیدا، بسرای .
این دل افروزترین روز جهان را بنگر !
تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای !

 آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم،
روح درجسم جهان ریخته اند،
شور و شوق تو برانگیخته اند،
تو هم ای مرغک تنها، بسرای !
 همه درهای رهائی بسته ست،
تا گشائی به نسیم سخنی، پنجرهای را، بسرای !
بسرای ... ))
 
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می رفتم !
***
در افق، پشت سرا پرده نور
باغ های گل سرخ،
شاخه گسترده به مهر،
غنچه آورده به ناز،
دم به دم از نفس باد سحر؛
غنچه ها می شد باز .
 
غنچه ها می رسد باز،
باغ های گل سرخ،
باغ های گل سرخ،
یک گل سرخ درشت از دل دریا برخاست !
چون گل افشانی لبخند تو،
در لحظه شیرین شکفتن !
خورشید !
چه فروغی به جهان می بخشید !
چه شکوهی ... !
همه عالم به تماشا برخاست !

 من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم !
***
دو کبوتر در اوج،
بال در بال گذر می کردند .
دو صنوبر در باغ،
سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلی می خواندند .
مرغ دریائی، با جفت خود، از ساحل دور
رو نهادند به دروازه نور ...

چمن خاطر من نیز ز جان مایه عشق،
در سرا پرده دل
غنچه ای می پرورد،
- هدیه ای می آورد -
برگ هایش کم کم باز شدند !
برگ ها باز شدند :
ـ « ... یافتم ! یافتم ! آن نکته که می خواستمش !
با شکوفائی خورشید و ،
گل افشانی لبخند تو،
آراستمش !
تار و پودش را از خوبی و مهر،
خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام :
(( دوستت دارم )) را
من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !
***
 این گل سرخ من است !
دامنی پر کن ازین گل که دهی هدیه به خلق،
که بری خانه دشمن !
که فشانی بر دوست !
راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست !
در دل مردم عالم، به خدا،
نور خواهد پاشید،
روح خواهد بخشید . »

تو هم، ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو !
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !
« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسیار بگو !

 



نویسنده » هیـــــــــس... . ساعت 2:29 صبح روز سه شنبه 90 مرداد 11


دریافت کد آمارگیر سایت